peranses77

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد

خانه ات سرد است؟ خورشیدی در پاکت می گذارم و برایت پست می کنم.

خانه ات سرد است؟


 

 

خورشیدی در پاکت می گذارم و برایت پست می کنم.


 

 

ستاره کوچکی در پاکتی بگذار و به آسمانم روانه کن.


بسیار تاریکم

+نوشته شده در دو شنبه 14 اسفند 1391برچسب:,ساعت16:58توسط amir ali | |

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد

عشــق

عشــق
همین خنده های ساده ی توست
وقتی با تمام غصه هایت میخندی
تا از تمام غصه هایم
رها شوم

+نوشته شده در دو شنبه 14 اسفند 1391برچسب:,ساعت16:56توسط amir ali | |

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد

تقدیم به او که نبود، ولی حس بودنش بر من

تقدیم به او که نبود،

ولی حس بودنش بر من

شوق زیستن داد

دلم برای کسی تنگ است

که

آفتاب صداقت را

به میهمانی گلهای باغ دلم می آورد

+نوشته شده در دو شنبه 14 اسفند 1391برچسب:,ساعت16:54توسط amir ali | |

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد

میدونم نشنیدی از من یه بار بگم دوسِت دارم

میدونم قدّ یه دنیا به احساست بدهکارم

میدونم اشتباه کردم عزیزم حق بهت میدم

تو با عشق پیشه من بودی اینو هرگز نفهمیدم




چرا یادم میره دستات پناهِ دستِ سردم بود

چرا یادم میره حرفات یه مرحـــم روی دردم بــود

با اینکه ، خوبی های تو همیشه بی عَوض بوده

خیال نکن که این کارا روی قصد و غرض بــوده

 

 

 

 

مــی دانـــی

اگـــر هنوز هم تورا آرزو می کنم
برای ِ بـی آرزو بودن ِ من نیستـــ !!

شــایـــــد

آرزویــی زیبـــاتــر از تـــ ــــو ســراغ ندارم ..

 

 

 

ﻋــﺎﺩﺕ ﻣﯿــﮑﻨﻢ ﺑــﻪ ﺩﺍﺷــﺘﻦ ﭼﯿــﺰﯼ ﻭ ﺳــﭙﺲ ﻧﺪﺍﺷــﺘﻨﺶ ، ﺑــﻪ ﺑــﻮﺩﻥ ﮐﺴــﯽ ﻭ ﺳــﭙﺲ ﺑــﻪ ﻧﺒﻮﺩﻧــﺶ ، ﺗﻨــﻬﺎ ﻋــﺎﺩﺕ ﻣﯿــﮑﻨﻢ ، ﺍﻣــﺎ ﻓــﺮﺍﻣــﻮﺵ ... ... ﻧــﻪ !







برای دلم دعا کنید ...

دلم خواب بی کابوس میخواهد ...

دلم کمی خدا می خواهد ...

کمی سکوت ...

کمی اشک ...

کمی بهت ...

کمی آغوش آسمانی ...

مـــــــــــرگ...




نیازهای کاغذی...



نیازهایم را درون قایقی کاغذی گذاشتم و به دریای سکوت سپردم.

وقتی برآورده نمی شوند همان بهتر به دست سکوت بسپارمشان.

جایشان امن تر خواهد بود، به یقین!

چقدر سخته پس از پشت سر گذاشتن کلی خاطره ی قشنگ...
با بی اعتنایی و بی تفاوتی بهت بگه:
هر جور راحتی کسی مجبورت نکرده بمونی!!!







رویای با تو بودن را نمی توان نوشت نمی توان گفت و حتی نمیتوان سرود
با تو بودن قصه شیرینی است به وسعت تلخی تنهایی
و داشتن تو فانوسی به روشنایی هر چه تاریکی در نداشتند
و...و من همچون غربت زده ای در اغوش بی کران دریای بی کسی
به انتظار ساحل نگاهت می نشینم و می مانم تا ابد
وتا وقتی که شبنم زلال احساست زنگار غم را از وجودم بشوید
بانوی دریای من دنبال تو میگردم...





یک روز عشقت را دزدیدم
و برای اینكه جای مطمئنی داشته باشد
آن را در قلبم پنهان كردم
غافل از اینكه روزی برای پس گرفتن آن قلبم را خواهی شكست






من باختــــــــــــــــــــم ... من پذیرفتم شكست خویش را پندهای عقل دوراندیش را من پذیرفتم كه عشق افسانه است این دل درد آشنا دیوانه است میروم شاید فراموشت كنم در فراموشی هم آغوشت كنم می روم از رفتن من شاد باش از عذاب دیدنم آزاد باش آرزو دارم بفهمی درد را تلخی برخوردهای سرد

+نوشته شده در دو شنبه 14 اسفند 1391برچسب:,ساعت16:52توسط amir ali | |

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد

هیچ وقت نباید به اجبار خندید !

هیچ وقت نباید به اجبار خندید !

 

 

 

گاهی بــاید تا نهایت آرامش گــریه كرد ...

 



 

 

لبخـــــند بعد از گریه ؛


از رنگــــین کمــــآن بعد از بـــآران هم زیبـــاتره ... !!!

+نوشته شده در دو شنبه 14 اسفند 1391برچسب:,ساعت16:47توسط amir ali | |

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد

دلتنگی هایم که یکی دوتا نیست...

بخواهی بشماری تا فردا طول می کشد.!

تو که می دانی فردای من و تو

چقدر دیر میاید.

اما دست از من و دلتنگی هایم برندار

میدانی با آنها چه کاخ آرزوها ساخته ام...؟!







دست به صورتم نزن
می ترسم بیفتد..
نقاب خندانی که بر چهره دارم! و بعد ..
سیل اشک هایم تو را با خود ببرد ..
و باز ..
من بمانم و تنهایی

+نوشته شده در دو شنبه 14 اسفند 1391برچسب:,ساعت16:41توسط amir ali | |

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد



تو می دانی چه احساسی دارم


تو می شنوی که چگونه می اندیشم


تو درک می کنی..


تو دوست منی..



روزت بخیر دوست من

+نوشته شده در دو شنبه 14 اسفند 1391برچسب:,ساعت14:42توسط amir ali | |

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد



تو می دانی چه احساسی دارم


تو می شنوی که چگونه می اندیشم


تو درک می کنی..


تو دوست منی..



روزت بخیر دوست من

+نوشته شده در دو شنبه 14 اسفند 1391برچسب:,ساعت14:42توسط amir ali | |